در این مطلب از سایت جسارت سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد زلزله برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
امروز ساعت عمر آنان به سر رسید…
تیک تاک ساعت خانه بی بی به آخر رسید
تسبیح و مهر بی بی هنوز در انتظارِ سجده اوست
برخیز بی بی، که وقتِ سحر رسید!
ساعت که پنج دقیقه قبل از شش گیر کرده بود…
لرزیده بود زمین…، چنان که گویی روز محشر رسید
هرچند هنوز ساعت ِ دیوار خانه ی ما تیک تاک می کند
آن روز، ز دیوار خانه بی بی بر او تَشَر رسید
گریان شده بودیم، همه از غم نَبودنش
انگار که صبر آسمان نیز به آخر رسید
می گفتیم از سرمای سحرگاه و از دردِ نَبودنش
از هر طرف درد فِراق عزیزی خَبر رسید
تیک تاک زلزله برپاست در این دیار،
یکسالِ دگر از آن زلزله تاسف آور رسید…
«یادت نمی رود از یادم ای بی بی بچه های زرند»
حتی در این وعده، عمرم به صد؛ اگر رسید!
«زلزالا… زلزالا…!»
کولبرانِ کُرد
این وهله
با جنازه کودکانِ خود بر دوش
از مزارگاهِ ممنوعه می گذرند.
شبح مرگ
این وهله
خشاب خود را
روی رگبار گذاشته است.
کرمانشا، کرمانشا
خسته، عزادار، بی راه
بر ویرانه های خود
پی آخرین دست نوشته های علی اشرف
گریه می کند.
لبخندها فسرد
پیوندها گسست
آوای لای لای زنان در گلو شکست
گلبرگ آرزوی جوانان بخاک ریخت
جغد فراق بر سر ویرانه ها نشست
از خشم زلزله-
پوپک،شکسته بال بصحرا پرید و رفت
گلبانگ نغمه در رگ نای شبان فسرد
هر کلبه گور شود
عشق و امید،مرد
آوار را پس میزند، آهسته آهسته
شاید عزیزی زیر این دیوارها باشد
شاید صدای ناله ای، آوای کوتاهی
شاید نشانی بین این آوارها باشد
گذشت خواری لیک این از آن بود بدتر
که هر زمان به زمین اندر اوفتد زلزال
زلزله
قلقلک می داد
کف پاهای اسمان خراش را
از خنده دلش را گرفت
خندید و خمید
خمید و خندید
و انقدر
که از خنیدگی
کله پا شد.
در پهندشت خاک که اقلیم مرگهاست
با پای ناتوان و نفسهای سوخته
هر سو دوان دوان-
افسرده کودکان زپی مادران خویش
دلدادگان دشت-
سرداده اند گریه پی دلبران خویش
می گردد و پس می زند آوار و می گرید
شاید عزیزش زیر این آوار خوابیده
اشکش به روی خاک می بارد، ولی آرام
این لرزه را شاید که خواب است و نفهمیده